نقد، به زبان ساده ارزیابی و داوری است، آیا میتوانیم بگوییم خوش آمدن یک جور نقد کردن است؟ وقتی من میگویم از چیزی خوشم میآید، دربارهش قضاوت انجام میدهم و نتیجه را به صورت یک حس میگویم. چرا نظر بسیاری افراد نقد حساب نمیشود؟
یک نقد قوی باید چند عامل را داشته باشد:
1- رویکرد و معیار مشخصی داشته باشد.
2- بتواند سوژه را در گروهی طبقهبندی کند.
3- عناصر تشکیل دهندهی سوژه را تشخیص دهد و بتواند ارزیابیشان کند.
4- ارتباط بین عناصر تشکیل دهنده را در بررسی و ارزیابی کند.
رویکرد منتقد بر مبنای جهتگیری فکری خودش، علائق و سلائقش به وجود میآید. به عنوان مثال من میخواهم جنایت و مکافات را بر مبنای اجتماعی که داستایوسکی در آن زندگی میکرد و تاثیری که بر وی گذاشته نقد کنم و یا شخصیت راسکولنیکوف را از دید روانشناختی تحلیل و ارزیابی کنم. فرد دیگری میخواهد بسامد و توالی اتفاقها را در این رمان مورد بررسی قرار دهد. هرکدام از این رویکردها و یا مجموعهای از چند رویکرد میتواند دستمایهی نقد قرار بگیرد.
شاید هیچ دستاورد فکری در غرب به اندازهی طبقهبندی در گسترش دانش و تکنولوژی تاثیر نداشته، کاری که یک ذهن ایرانی به سختی میتواند انجام دهد. طبقهبندی تنها جای دادن یک پدیده در گروهی مشخص نیست، بلکه چگونه گروههایی برای طبقهبندی تشکیل دادن است تا به بهترین شکل توصیف کنندهی خصوصیات پدیدههایی که قرار است ارزیابی شوند، باشد.
به عنوان مثال اتمها را میتوان بر اساس ظرفیت واکنششان طبقهبندی کرد ولی این تنها یک بعد از ویژگیهای اتم است. جدول تناوبی مندلیف به گونهیی اتمها را طبقهبندی کرده که در ردیفهای افقی و عمودی، خواص به صورت تناوبی تکرار میشوند. بررسی اتمها با جدول مندلیف بسیار راحتتر است.
جانوران را میتوان بر اساس جثه طبقه بندی نمود ولی چه ویژگی مشترکی بین جثه میتوان در یک گروه پیدا کرد؟
معیار طبقهبندی کاملاٌ دلخواه است ولی قدرت طبقهبندی در تبیین ویژگیهای پدیده، باعث ارزشمند شدن خود معیار هم میشود. بد نیست به طبقهبندیهایی که در روز انجام میدهیم و یا برامان انجام میدهند فکر کنیم و ببینیم چقدر میتوانند تبیینگر باشند.
در دو مورد بعد، رویکرد عامل تاثیرگذار است، ممکن است فرد به گونهای به متن نگاه کند که عناصر دریافتی توسط او با فردی دیگر متفاوت باشد.
دو عامل اول استخوانبندی نقد را تشکیل میدهند و دو عامل دیگر سیستم حرکتی را.
میخواستم مطلبی مفصل بنویسم به صورت سریال که سیر تکامل اندیشه در غرب را بیان کنم و با اندیشه در ایران مقایسه کنم اما وقت نیست. از آقای عزیزی هم تشکر میکنم که مطلب مفیدی گذاشتند. با این همه چیزی که ما احتیاج داریم تغییر نظام فکریست که منجر به تغییر عادات میشود. احتمالاً در وبلاگ خودم مقالهی دکارت را میگذارم دربارهی فلسفهی اولی و بررسی میکنم و به تفاوتهایی که بین ما و غرب وجود دارد اشاره میکنم. باید از اول شروع کرد. نقد پیآمد اندیشه است و زمانی که ما سیستم درست فکری نداریم، قدرت نقد هم نخواهیم داشت.
نکتهیی را باید یادآوری کنم که طبقهبندی یک اثر در مقایسه با آثار دیگر است و در آخرین مرحله قرار میگیرد. یعنی باید عناصر تشکیل دهنده و ارتباط میان عناصر ارزیابی شود و در نهایت با پدیدههای مشابه مقایسه کنیم. نه این که اول در گروهی جا بدهیم و بعد که دیدیم یک سری عناصر جور در نمیآید، شروع به تفسیر و توجیه کنیم.
وقت... وقت... نیست.
راست ش دیروز هم وبلاگ آی کیوهایی در حد سس مایونز را خواندم ولی وقت نداشتم درباره ش بنویسم و الان هم نمی توانم جز کلی گفتن کار دیگری بکنم.
اگر بخواهم نوشته ها را به دو گروه اساسی تقسیم بکنم، کسانی که احساسی می نویسند و کسانی که از هوش شان استفاده می کنند، نویسنده این وبلاگ در گروه دوم قرار می گیرد. این جا هم نویسنده از الگوی همیشگی عاقل دیوانه نما استفاده می کند (عنوان وبلاگ هم اشاره به این موضوع دارد) و به نکاتی اشاره می کند که در زندگی روزمره مخفی مانده. بعضی از نوشته ها محتوای خاصی غیر روزمرگی ندارند ولی نویسنده توانسته با استفاده از تکنیک های داستانی آن ها را به اتفاقی ورای معمول تبدیل کند (در بعضی موارد رو دست زدن به خواننده از همان اول معلوم می شود). ممکن است که این ماجراها اتفاق نیفتاده باشند و در ذهن نویسنده خلق شده، شاید هم انگیزه ی بعضی ها صرفاً بازی زبانی بوده که در ذهن ش ایجاد شده.
هر چند که شبیه این وبلاگ می توان یافت و نمی توان گفت زبان منحصر به فردی ست ولی نویسنده دنیای منحصر به خودش را بروز می دهد. نوع نگاه نویسنده تا جایی که من نوشته هاش را خواندم بیش تر تحت تاثیر شل سیلورستاین می تواند باشد تا ابراهیم نبوی. پیچش های موضوعی، اشاره به نکته های مهم به ظاهر عادی، استفاده از جناس واژه ها و معنی یی که با لحن دیگر می تواند داشته باشد، بیش تر در کارهای سیلورستاین است. البته نوشته های این وبلاگ مانند نوشته های شل آن قدر فانتزی و خیالی نیستند. در واقع می توانم بگویم قدرت پردازش نویسنده بیش ت از آفرینش اوست. هر چند نویسنده به خوبی می تواند موضوعی به وجود بیاورد ولی از فکرش بیش تر برای پردازش استفاده می کند تا خلاقیت.
ممکن است بعضی ها با خواندن چنین نوشته هایی بگویند "خب که چی؟". این افراد در ایران زیاد هستند و به دلیل دید متفاوتِ پیام خواه (آن هم از نوع سرراست) نمی توانند با این نوشته ها ارتباط برقرار کنند. شاید این نوشته ها پیامی نداشته باشند ولی دعوتی هستند برای متفاوت دیدن و نویسنده می خواهد دنیا را به شیوه یی جدید (البته خیلی ها به این سبک کار می کنند و نمی توان گفت منحصر به فرد) به ما نشان بدهد. به تر است دست مان را در دست ش بگذاریم و باهاش جلو برویم. فکر نکنم وقتی برگردیم احساس کنیم که ضرر کرده یم.
پ.ن. راست ش با نمره دادن مخالف شده م و از این به بعد نمره نمی دهم. از نوشته م معلوم ست که نوشته ها در نظر من چه ارزشی دارند. اگر خواستید جای من هم نمره بدهید.
پ.پ.ن. فعلاً کسی بحث absurd بودن این نوشته ها را نکرده و برای این که خدای ناکرده! بحث باز نشود همین جا باید بگویم که ممکن است نوشته های ما شبیه نوشته های غربی باشد و حتی مولفه های مشترک داشته باشد ولی نمی توان گفت که همان سبک است. بحث واقعاً مفصلی دارد. وقت م تمام شده.
راست ش حسابی درگیر سمینار بودم و بعد از این هم باید منظم بروم شرکت و جزوه ی درسی استادم را براش تنظیم کنم و دوره ی کتاب خوانی فشرده برای این مدت کم کتاب خواندن م گذاشته م. دوست دارم ادامه بدهم و سعی م را هم می کنم. تا ببینیم چه می شود.
در مورد نظر آدمک باران من هم موافقم. می شود وبلاگ های با سابقه تر را چند بار نقد کرد و حتی کم سابقه ها را. به نظر من اگر تعداد محدودی وبلاگ نقد بشود و مستمر به تر است تا یک وبلاگ نقد بشود و نخود نخود هر کس برود خانه ی خود. این طوری بازدیدکنندگان به فکر می افتند که خودشان هم بر طبق وسع و توانایی شان چنین جمع هایی را تشکیل بدهند. آن وقت جمع ها به عنوان موتور به هم کمک می کنند و هر کدام چند وبلاگ را تحت پوشش قرار می دهند. باز نظر من روی عمیق تر بررسی کردن وبلاگ ها و سرسری نگذشتن از آن است. محدود کردن به زمان سه روز باعث هول هولکی نقد کردن می شود و ممکن است مثل من که سه روز نیامدم کس دیگری هم سه روز نیاید.
نکته ی دیگر این که باید اعضای اصلی وقت منظم بگذارند. چون نظم عامل اصلی موفقیت این نوع وبلاگ ها ست و خودم هم نمی توانم تضمینی سر منظم بودن بدهم.
در ضمن به ترین راه جذب عضو نوشته های وبلاگ است. فعلاْ حرف خاصی به نظرم نمی رسد.
1. اول نمیدانستم این وبلاگ قرار است چه کار بکند و اعضا چه نقشی در آن داشته باشند. به همین دلیل حتی وبلاگ را به دوستهام معرفی نکردم چون نمیدانستم به کدام سمت میرود. اما حالا اوضاع بهتر است. درک روشنتری دارم ولی تیم نقدی نمیبینم، برای این که کسی غیر من و ایمان نقد ننوشته. به هر حال به دلیل خوشبینی وجودی، من ادامه میدهم و امیدوارم روز به روز بهتر بشود.
2. دربارهی بند اول باید بگویم که یک طبقهبندی کلی همانطور که اول نقد وبلاگ تنها ژوکر انجام دادم مدنظرم است. یعنی بیاییم و کارکرد کلی وبلاگها را طبقهبندی کنیم و ویژگیهای هر طبقه را مشخص کنیم، نه این که باعث بشود هر وبلاگی که در آن طبقه قرار میگیرد منحصر به همان خصوصیات باشد، بلکه یک دورنمای اولیه و جهتگیری به وجود میآید که وجوه اشتراک و تفاوت را نشان داده و ارزیابی بهتر صورت میگیرد.
3. در مورد اسلوب نقد نوشتن نمیشود نظر کلی داد زیرا نوشتن نقد خودش نوعی هنر است اما میتوان دو بحث اصلی را در مورد متن در آن گنجاند: محتوا و ساختار. منظور من کل وبلاگ نیست بلکه نگاهی به رئوس مطالب نویسنده است و ارزیابیشان. بهترین و ضعیفترین متنها را بررسی کردن و دلایل قدرت و ضعفشان را گفتن. میتوان روند را هم با توجه به زمان نوشتهها بررسی کرد و صعود یا نزول نوشتهها را متذکر شد.
4. محتوا را نمیتوان نقد کرد، هر چند که در ایران محتوا را هم نقد میکنند. میتوان تنها سلیقه را مطرح کرد. نقد در ساختار و رابطهی آن با محتوا اتفاق میافتد. مثلاً وبلاگی عاشقانه، محتواش عشق است. چیزی که من را در این وبلاگها اذیت میکند و میتوانم براش دلیل بیاورم و نقدش کنم، نوع بیان محتواست که همان فرم است. و گرنه نوشتهها، شعرها و داستانهای زیادیست که عاشقانهند و خواندنشان را دوست دارم.
دلیل این که میگویم سلیقه را باید مطرح کرد، این است که فرد سلیقهش را به اسم نقد به دیگری تحمیل نکند و اعتبار اضافی به آن ندهد. مثلاً من از وبلاگهای با موضوع x خوشم نمیآید. اگر این را نگویم و بخواهم نقد کنم، تاثیری نمیگذارد ولی اگر اول جهتگیری و سلیقهم را بگویم نویسندهی وبلاگ میداند که از چه زاویهیی حرف میزنم و راحتتر میپذیرد.
5. متاسفانه در ایران محتوا را نقد میکنند و نقد ساختاری کاملاً سلیقهیی است. فرد با داشتههای ذهنی خودش که انعطافناپذیرند، تنها چیزهایی که آموخته و خوانده را درست میداند، دربارهی فرم جدید نظر میدهد. به عنوان مثال در نقاشی و معماری، همیشه منتقدین آثار هنرمندان زمان خود را تحقیر کردهند. (گوتیک به معنی اثری منسوب به گوتها قومی در شمال آلمان است که به بربریت شهرت داشتند.) یا نقاشی امپرسیونیستی مخالفان بسیاری داشت. در ادبیات هم نوشتههای بارتلمی و براتیگان واکنشهای شدیدی را برانگیخت که همه ناشی از تمایل به حفظ ساختارهای ذهنی منتقدان بود. اما اگر منتقدی بتواند درک درستی از تحولات موضوع مورد نقد داشته باشد و در همان جریان آن را بسنجد، میتواند آینده را هم در نظر بگیرد و اثر فوق را در زمان آینده مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد و بگوید آیا فرزند خلف آثار ماقبل هست و یا اینکه نوعی انحراف به شمار میرود. در مورد چگونگی این تشخیص بحثهای مفصل و مناقشهانگیزی انجام میشود.
6. در مورد امتیاز دادن به وبلاگها باید معیار مشخص یا گفته شدهیی باشد که معیار نمره مشخص شود.
چیز بیشتری به ذهنم نمیرسد.
تنها ژوکر فریب نوشابه رنگین کمان را نمی خورد
قبل از هر چیز شانزده ساله بودن آنقدر توی چشم میآید که باید به سختی از آن چشم پوشید و در نظر نگرفتش. وقتی نوشته میشود وبلاگ دختری شانزده ساله، نمیفهمم که باید بر مبنای سن حرف زد یا نه. (در جلسهی شعری دختری فیلیپینی شعری به زبان فارسی خواند که به قول خودش دری بود ولی در اصل دری وری بود. آنوقت همه به به و چه چه کردند که چقدر خوب و کلی چرت و پرت تحویلش دادند. به عقیدهی من سن و شرایط در نوع نگاه به متن تاثیر دارد ولی نمیتواند دیگر ابعاد را بپوشاند.)
در یک طبقهبندی کلی وبلاگها را میتوان به دو گروه تخصصی و عمومی تقسیم کرد. تنها ژوکر .... در دستهی دوم قرار میگیرد. باید گروه دوم مورد بررسی بیشتری قرار بگیرد چون اکثریت دارد و مخاطب گستردهتر. در نتیجه اگر ارزیابی نشوند، نمیتوانند باعث ارتقا کیفیت ذهنی و روحی مخاطب شوند. گروه دوم را هم به دو دستهی اصلی میتوان تقسیم کرد.
گروهی که تنها به فکر قلقلک احساسات هستند.
گروهی که بعد خواندن مخاطب را به فکر میبرند.
بیشتر نوشتههای وبلاگ تنها ژوکر... در گروه دوم قرار میگیرد. این نوشتهها چه اقتباس باشد (که اقتباس از نویسندهها و شاعران بزرگ و تواناست و به نظرم به عنوان معرفی به مخاطب، کار بسیار با ارزشی است) چه شخصی نوعی جهانبینی را بیان میکند که از درون یک دختر شانزده ساله بیرون میآید. مهم نیست این جهانبینی را قبول داشته باشم یا نه، مهم این است که نوشتهها دارای جهانبینی هستند و از اکثر وبلاگها که تا ته نوشتهشان بروی هیچ فکری پیدا نمیکنی، خیلی بهتر است.
برخی از نوشتهها هم کاملاً شخصی هستند. این دسته را تنها کسانی درک میکنند که علاقه داشته باشند آن را احساس کنند و برای مشتریهای همیشگی و پر و پا قرص نوشته میشود. هنر همینجا شکل میگیرد. دنیای شخصیت را طوری بنویسی که عدهی بیشتری بتوانند آن را بفهمند. یک شاعر یا نویسنده عشق را درک میکند ولی عاملی که نوشتهی او را از یک دلنویس متمایز میکند تسلطش به ادبیات، ارائهی دیدگاهی بدیع و ساختاری متناسب با محتوا که مخاطب را علاوه بر درگیری احساسی به درگیری فکری هم بکشاند. در این حالت است که اثر در وجود مخاطب عمق میگیرد و میتوان آن را کار قابل قبول دانست و در شرایط عالی شاهکار نامیدش. نوشتههای شخصی وبلاگ تنها ژوکر... که صرفاً بیانکنندهی احساس و درونیات نویسنده هستند، از آنجا که در او رسوب نمیکنند و سریع به مرحلهی اکسپرسیون میرسند عمیق نیستند. ممکن است ژوکر بگوید که نمیخواهم اثر هنری به وجود بیاورم و همین که احساسم را خالی کنم کافی است. با اینهمه اثر ادبی در اوج کمال به اثر هنری تبدیل میشود و این تکامل آنرا در زمرهی آثار خاص جا میدهد و ارزش آن بالاتر میرود.
در کل باید بگویم که وبلاگ خوب و قابل قبولیست و کمی سن را اگر بخواهم لحاظ کنم به عنوان عامل مثبت در نظر میگیرم و امیدوارم که نویسنده، با ادامهی همین روند روز به روز کاملتر بشود.
در مورد نوع امتیاز دادن باید بگویم به کسی که هر روز، به روز کند 10 میدهم و به کسی که هفتهیی یک بار این کار را بکند 8. چون نمیخواهم کیفیت فدای کمیت بشود و برام اصلاً مهم نیست فرد هر چند وقت یکبار به روز میکند. نوع نگارش (کاربرد کلمهها و ساختار مناسب با موضوع) متوسط است. در بعضی نوشتهها کلمهها خیلی سرسری استفاده میشوند تا حرف اصلی گفته شود. در حالی که کلمهها میتوانند بسامد در متن به وجود بیاورند.
نوع نگارش: 5
قالب: 8
فعال بودن: 8
امتیاز کلی: 7
راستش وقتی که قبول کردم توی تیم نقد باشم، خوشحالی انجام این کار به همهی سوالات چربید و با اجازهی بزرگترها بله را گفتم ولی چند مورد به ذهنم میرسد که باید در نظر گرفت. بهتر است قبل از نقد وبلاگها رویکردی به ماهیتشان داشته باشیم و در یک چارچوب کلی دربارهشان صحبت کنیم و بعد میتوان در مورد تک تک وبلاگها از المانهای مشترک بحث کلی استفاده کرد و در حالت خاص و با توجه به متن هم به بررسی آن پرداخت.
نقد صرفاً ارزیابی نیست بلکه بهبود را به دنبال دارد. در مورد پدیدههای دینامیک، نقد میتواند باعث تغییر در مسیر و یا افزایش سرعت شود و در مورد متن، اگر دینامیسم را در مواجهه با مخاطب در نظر بگیریم میتواند به بهبود کیفیت رابطه متن و مخاطب کمک کند، نکتههایی را پر رنگ کند که میتواند حتی به ضرر متن باشد. بنابراین نمیتوان نقد را صرفاً ارزیابی دانست بلکه موجب تغییراتی نیز میشود.
شاید تصویر انتقاد چند نفر با دیدگاه خودشان از قضیه و شکلگیری فضای پلورالیستی جالب به نظر برسد ولی اگر نقد مورد نقد قرار نگیرد، تاثیرگذار نخواهد بود. نقد دیدگاه افراد به نوع نقد کمک میکند. رویکردها را آگاهانهتر و جدیتر از حالتی میکند که فرد هرچه میخواهد میگوید و کسی حرفهاش را ارزیابی نمیکند. علم در اروپا با نقد عقاید پیشین رشد کرد. اگر چنین اتفاقی نمیافتاد هنوز باید دنیا را اینطور میدیدیم که خورشید دور زمین میچرخد. شاید دلیل این که در ایران هنوز از نقد عقاید منتقد میترسیم این باشد: نقد به گونهیی بنیادین جا نیفتاده و با ترور شخصیت (نظر مربی تیم ملی دربارهی نقد) و تخریب منتقد یکی دانسته میشود. فرض کنیم که آقای الف حرفی بزند و آقای ب با دلیل آن را رد کند. این باعث نمیشود که تمام تواناییهای آقای الف در زمینههای مختلف را نادیده بگیریم (که در جامعهی ما گرفته میشود) و باعث میشود که آقای الف برود و در آن زمینه مطالعه کند و صحبتی که میکند دقیقتر باشد.
فرهنگی که ما داریم این است: فردی که اشتباه میکند تا جایی که میشود اشتباهش را میپوشانیم و وقتی گند کار در آمد او را از همه لحاظ طرد میکنیم طوری که دیگر جای برگشت نداشته باشد (تحلیلش واقعاً مفصل است). به نظر من نقد هم باید نقد بشود بدون این که فکر کنیم با این کار ارزشهای یک فرد زیر سوال میرود.
بحث دیگری که باید مطرح شود وبلاگ است. زمانی که میخواهیم وبلاگ را نقد کنیم (بحث بهبود و تعیین مسیر) دیدی که نسبت به مفهوم وبلاگ داریم در نقد تاثیر میگذارد. فردی از وبلاگ انتظار نوشتههای جدی دارد و یکی دیگر دلنویس. یکی میخواهد اخبار روز را بخواند و دیگری میخواهد حرف دوستش را بخواند و براش فرقی نمیکند در محیط وبلاگ باشد یا نامه یا روی تخته سیاه. هر کدام از این افراد بخواهند وبلاگ را نقد کنند، نظری متفاوت خواهند داشت. ممکن است نویسنده اصلاً نخواهد مطالب جدی در وبلاگ خودش بنویسد و من انتظار مطالب جدی داشته باشم. به نظرم فرد منتقد باید رویکرد خودش را به وبلاگ مشخص کند و دلایل خودش را بیاورد (حتی اگر سلیقهش باشد).
فعلاً چیز دیگری به ذهنم نمیرسد.